با عرض سلام و خسته نباشید .امیدوارم حالتون خوب باشه به وبلاگ خودتون (هر چی دلت بخواد) که متعلق به خودتون است خوش آمدید امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنید از بینندگان عزیز انتظار داریم هر گونه اشکال و .... در وبلاگ وجود داشته باشد، ما را در جریان قرار بدهند. در ضمن چشم به راه نظرات خوب شما عزیزان هستیم . با تشکر رضا احمدی
هفتمعلامه مجلسى در زادالمعاد فرموده كلينى و شيخطوسى و ديگران به سند صحيح روايت كرده اند كه حضرت امام موسى كاظم عليه السلامفرمود كه در ماه مبارك رمضان در اوّل سال يعنى روز اوّل ماه چنانچه عُلماء فهميدهاند اين دعا را بخوان و فرمود كه هر كه اين دعا را براى رضاى خدا و بى شائبه اغراضفاسده و ريا بخواند در آن سال به او نرسد فتنه و گمراهى و نه آفتى كه ضرر رساندبدين او يا بدن او و حق تعالى او را حفظ كند از شرّ آنچه در آن سال واقع مى شود ازبلاها و دعا اين است
این اقدام تکفیری باعث حزن و اندوه مسلمانان و مخصوصاً شیعیان گردیده است که تعدادی از افراد از خدا بیخبر و منحرف بازيچه ي دست صهیونیستها شده و میخواهند جنگ شیعه و سنی در منطقه راه بیاندازند و وظیفه ما در این دوران بسیار سنگین و حساس اين میباشد كه با خویشتنداری و سعه صدر توطئه صهیونیستها را خنثی کنیم . آنها با کشتار و جنایت در میانمار ، پاکستان ، عراق ، لبنان ، سوریه میخواهند هم جنگ شیعه و سنی راه بیاندازند و هم قضیه فلسطین و قدس را یکسره کنند . که با هوشیاری علمای اسلام و مسلمانان جهان موفق نخواهند شد .
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر می رویم
بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
خیابان سعدی هرگز او را فراموش نمی کند
در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
عاشق امام حسین (ع)
مرحوم "حاج اسماعیل بابایی" پدر بزگوار عباس را همگان به عنوان تعزیه گردان می شناختند که سال های زیادی از عمر خود را صرف خدمت به امام حسین و این همایش بزرگ مذهبی کرده بود. صحن حیاط خانه اش منزلگاه دوستداران حسین (ع) بود. دوران طفولیت عباس در این فضا آغاز شده بود. او از همان زمان کودکی از پدر آن چه را که باید بیاموزد و سرلوحه قرار دهد، آموخت. از همان کودکی نقش هایی را در تعزیه به عهده گرفت تا از همان موقع معلوم باشد که عباس چقدر عاشق اهل بیت است.
سال ها یکی پس از دیگری گذشت. اینک عباس، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان دهخدا سپری می کند و دوران متوسطه خود را نیز در دبیرستان نظام با موفقیت به پایان می رساند.
پس از اخذ دیپلم، با شرکت در کنکور سراسری در رشته پزشکی پذیرفته می شود ولی به دلیل این که به خلبانی علاقه وافری داشت، از آن انصراف داده و در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی می شود. همانند دیگر خلبانان نیروی هوایی پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، جهت تکمیل فن خلبانی و گذراندن دوره پیشرفته، به کشور ایالات متحده آمریکا اعزام می شود.
دانشگاه انتظار بعد از 1300سال همچنان دانشجو می پذیرد.متاسفانه این دانشگاه هنوز313نفر فارغ التحصیل هم نداشته است این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما ازمون به عمل می اورد